This review may contain spoilers
آیا باید غم رو بپذیریم یا خودمونو گول بزنیم
به خاطر کامنتای منفی که خونده بودم هربار تماشای این فیلم رو به تعویق مینداختم اما بالاخره دلو زدم به دریا و خب اگه هم بد میبود فقط قرار بود ۲ساعت از وقتمو بگیره.
ولی نه تنها اصلااااا بد نبود بلکه خیلی خیلی زیاد از دیدنش لذت برم و روزها ذهنمو مشغول خودش کرد.
میدونید چیه، گاهی وقتا، خصوصا تو این ژانر، یه اثر پیچیده میبینیم و بیشتر از خودش، از تلاش مغزمون واسه فهمیدنش لذت میبریم. و در مقابل چنین فیلمی ریلیز میشه که به سادگی یه برش از زندگی در یک دنیای الترناتیو که شاید هم ایندهی نزدیک خودمون باشه رو نشون میده و انقدر ملموسه واسمون که میگیم عیح، هیچ چیز خاصی نبود. حوصلمون سررفت. بی معنی بود، عجیب بود، کم بود…
کاملا حق میدم به سلایق متفاوت. خود من اسلایس عاو لایف پسندم.
ولی چیزی که راجع به این فیلم میخوام بگم اینه که تو مدت زمان ۲ساعت ما رو با داستان چندتا ادم که درگیر این فناوری شدن اشنا کرد، گوشهای از زندگیشونو نشونمون داد، با یسری مفاهیم اشنامون کرد، یهچیزایی رو بهمون گوشزد کرد و بقیهشو سپرد به خودمون.
دنبال منطق و چرایی و چگونگی تو فیلمای فانتزی سای-فای گشتن اشتباهه.
تو این ژانر شما باید پیام داستان رو بگیرید.
اگه علاقه به لقمههای حاضر و اماده و پایانهای “نقطه سرخط” دارید نبینید.
اگه سیر تفکر و تخیلتون تازه از پایان فیلم و سریال شروع میشه، این فیلم برای شماست.
• راجع به جزئیات داستان و برداشتی که خودم داشتم هم اینا رو میگم.
کاملا اسپویله، اگه ندیدید نخونید:
Spoiler
تو رابطهی تهجو و جونگاین توجه کنید که تهجو نمرده بود و شخصیت ساختگیش تصورات جونگاین ازش بود نه خود واقعیش.(چون نشون داد افراد خودشون قبل مرگ اقداممیکنن و با تصورات و خواستههای خودشون دنیای بعد از مرگشونو میسازن. ولی در رابطه با تهجو همش خواستههای جونگاین بود چون قطعا تهجو طی یه حادثهی ناگهانی به کما رفته بود)
اینکه هربار جونگاین اصرار داشت تهجو عوض شده در واقع به خاطر این بود که خودش عوض شده بود. جونگاین به اون تهجو بی نقص ایدهآل خودش عادت کرده بود و نمیتونست اشتباهات ادم معمولی زندگیشو بپذیره ولی در نهایت فهمید اشتباه میکنه. گیجی کاراکتر تهجو هم به خاطر کما بود که هنوز درحال بهبود بود.
کاراکتر گونگ یو(اسمش رو یادم نمیاد)، وقتی آیدیش رو داد به بایلی، نشون داد نوشته روانشناس. به نظر من (تو یه تئوری) بخشی از سیستم بود. چون به قطعیت به این موضوع اشاره شد که اگه کسی بفهمه که مُرده ارور میده دنیاش. اتفاقی که در ادامه برای بایلی افتاد.
در رابطه با بایلی، ناخودآگاهش همیشه دنبال پیدا کردن “درخت زندگی” بود. دقت کنید که اینجا عشق مادرانه و از خود گذشتگی مطلق و خواست درونیش برای پیدا کردن مفهوم زندگی باعث شد منطق سیستم رو پشت سر بزاره و در واقع به روحی تبدیل بشه که از مرزهای این سیستم عبور کنه. و فکر میکنم شاید شخصیت گونگیو هم همچین سرگذشتی داشته (تئوری دوم) چون صاحب واندرلند گویا یبار دیگه تجربهی بازکردن سیستمش رو داشت.
در نهایت شما با این سوال اساسی روبهرو میشید که آیا تصاویر فرد فوتشده تو دنیای ساختگیش واقعا روح و خودآگاه اون شخصه یا تصویری که اطافیانش ازش به یاد دارن؟ فیلم تصمیمگیری رو به عهدهی ما گذاشته
فقط یادتون بیاد وقتی سیستم ارور داده بود، هری به هیونسو گفت هروقت کاراکتری رو حذف و دوباره ساخته تو کسری از ثانیه جعلیبودنش مشخص شده.
چیمیشه اگه تو این پروسهی پاک کردنداده، مرگ روح رخ بده…؟!
ولی نه تنها اصلااااا بد نبود بلکه خیلی خیلی زیاد از دیدنش لذت برم و روزها ذهنمو مشغول خودش کرد.
میدونید چیه، گاهی وقتا، خصوصا تو این ژانر، یه اثر پیچیده میبینیم و بیشتر از خودش، از تلاش مغزمون واسه فهمیدنش لذت میبریم. و در مقابل چنین فیلمی ریلیز میشه که به سادگی یه برش از زندگی در یک دنیای الترناتیو که شاید هم ایندهی نزدیک خودمون باشه رو نشون میده و انقدر ملموسه واسمون که میگیم عیح، هیچ چیز خاصی نبود. حوصلمون سررفت. بی معنی بود، عجیب بود، کم بود…
کاملا حق میدم به سلایق متفاوت. خود من اسلایس عاو لایف پسندم.
ولی چیزی که راجع به این فیلم میخوام بگم اینه که تو مدت زمان ۲ساعت ما رو با داستان چندتا ادم که درگیر این فناوری شدن اشنا کرد، گوشهای از زندگیشونو نشونمون داد، با یسری مفاهیم اشنامون کرد، یهچیزایی رو بهمون گوشزد کرد و بقیهشو سپرد به خودمون.
دنبال منطق و چرایی و چگونگی تو فیلمای فانتزی سای-فای گشتن اشتباهه.
تو این ژانر شما باید پیام داستان رو بگیرید.
اگه علاقه به لقمههای حاضر و اماده و پایانهای “نقطه سرخط” دارید نبینید.
اگه سیر تفکر و تخیلتون تازه از پایان فیلم و سریال شروع میشه، این فیلم برای شماست.
• راجع به جزئیات داستان و برداشتی که خودم داشتم هم اینا رو میگم.
کاملا اسپویله، اگه ندیدید نخونید:
Spoiler
تو رابطهی تهجو و جونگاین توجه کنید که تهجو نمرده بود و شخصیت ساختگیش تصورات جونگاین ازش بود نه خود واقعیش.(چون نشون داد افراد خودشون قبل مرگ اقداممیکنن و با تصورات و خواستههای خودشون دنیای بعد از مرگشونو میسازن. ولی در رابطه با تهجو همش خواستههای جونگاین بود چون قطعا تهجو طی یه حادثهی ناگهانی به کما رفته بود)
اینکه هربار جونگاین اصرار داشت تهجو عوض شده در واقع به خاطر این بود که خودش عوض شده بود. جونگاین به اون تهجو بی نقص ایدهآل خودش عادت کرده بود و نمیتونست اشتباهات ادم معمولی زندگیشو بپذیره ولی در نهایت فهمید اشتباه میکنه. گیجی کاراکتر تهجو هم به خاطر کما بود که هنوز درحال بهبود بود.
کاراکتر گونگ یو(اسمش رو یادم نمیاد)، وقتی آیدیش رو داد به بایلی، نشون داد نوشته روانشناس. به نظر من (تو یه تئوری) بخشی از سیستم بود. چون به قطعیت به این موضوع اشاره شد که اگه کسی بفهمه که مُرده ارور میده دنیاش. اتفاقی که در ادامه برای بایلی افتاد.
در رابطه با بایلی، ناخودآگاهش همیشه دنبال پیدا کردن “درخت زندگی” بود. دقت کنید که اینجا عشق مادرانه و از خود گذشتگی مطلق و خواست درونیش برای پیدا کردن مفهوم زندگی باعث شد منطق سیستم رو پشت سر بزاره و در واقع به روحی تبدیل بشه که از مرزهای این سیستم عبور کنه. و فکر میکنم شاید شخصیت گونگیو هم همچین سرگذشتی داشته (تئوری دوم) چون صاحب واندرلند گویا یبار دیگه تجربهی بازکردن سیستمش رو داشت.
در نهایت شما با این سوال اساسی روبهرو میشید که آیا تصاویر فرد فوتشده تو دنیای ساختگیش واقعا روح و خودآگاه اون شخصه یا تصویری که اطافیانش ازش به یاد دارن؟ فیلم تصمیمگیری رو به عهدهی ما گذاشته
فقط یادتون بیاد وقتی سیستم ارور داده بود، هری به هیونسو گفت هروقت کاراکتری رو حذف و دوباره ساخته تو کسری از ثانیه جعلیبودنش مشخص شده.
چیمیشه اگه تو این پروسهی پاک کردنداده، مرگ روح رخ بده…؟!
Was this review helpful to you?